ان سوی فاصله مه گرفته سال
بی من نشسته ای
این سوی قاب بخار گرفته شب
تنها نشسته ام
دیگر صدای زخمه باران ترانه نیست
تاراج لحظه هاست
این اخرین چراغ خیابان که بشکند
من هم شکسته ام
در جشن خم شدنم زیر بار سکوت
قد راست میکنی
من در حصار همین شهر پر غروب
کاجی شکسته ام
این ضربه های بد اهنگ مضطرب
دیگر بهانه نیست
این ساز ، ناخوش است
من هم گسسته ام
این باد هرزه پاییز هم که میگذرد
از لا به لای گریه ایام خنده ها
فریاد میزند:
تنها تر از منی! تنها تر از منی!
مرگ چراغ خیابان ما فسانه نیست
او هم بریده است
من هم که خسته ام...
چطوری یا نه
جدیداتو بزار اینا رو که خوندم
چشم در اولین فرصت
یکسری هم بما بزننظر یادت نره.