شقایقهای نوپایی که گل میداد؛
پژمردند
شقایقها که افسردند،
تمام لحظه ها مردند.
چراغ شب که روشن شد
نوازشهای بی رحمت
دلم را خوب ازردند،
بیا حال مرا دریاب
نفرینهای پنهانی،
مرا تا بی کسی بردند.
لعنت بر تو باد ای خوب
ای فردای دیروزم
بیا دستم به دامانت
که در تکرار امروزم،که در تکرار امروزم.
مرا در خود رها کردی و احوالی نمی پرسی
تفو بر ذاتت ای بی رحم
نیایی بی تو می سوزم.
برو چشم هوسبازت به راه عابرانی کن
که پاکی را نمی فهمند
من هم چشم خیسم را بر این گلخانه میدوزم؛
ازین گلخانه میگفتم:
شقایقهای نوپایی که گل میداد؛
پژمردند
میا دیگر میا دیگر
که نعش عشق را بردند.
سلام وبلاگ خوبی داری خوشم اومد به من هم سر بزن من وبلاگ رو با موزیک یا هر چیز دیگری که شما درخواست کنید آپ میکنم خوشحال می شم
ممنون که وبلاگ منو خوندی