پلهای مقوایی

یادداشتها و اشعار نیما مقدم از مجموعه پلهای مقوایی

پلهای مقوایی

یادداشتها و اشعار نیما مقدم از مجموعه پلهای مقوایی

قصه

war

مردای شهر قصه دویدن و دویدن

تو قصه های کهنه به هیچ جا نرسیدن

 

بالا رفتن ننگ بود پایین اومدن جنگ بود

تو دست بچه هاشون جای قلم تفنگ بود

 

تو شهر قصه ما سهم گلا تگرگه

راستی رو سر بریدن توبه گرگه مرگه

 

شبای بی ستاره، مهتاب تیکه پاره

از اینهمه قشنگی سیاهی کم میاره

 

دلهای سنگی داریم کلی دورنگی داریم

برای بازی کردن توپای جنگی داریم

 

روزای بی قراری شبای گریه زاری

زخمای یادگاری، دخترای فراری

 

تو شهر قصه ما بهت امون نمیدن

صدتا گلوله میدن یه لقمه نون نمیدن

 

دست زمونه بسته طناب روی هر درخت

طناب قصه ما،نه تابه نه بند رخت

 

اگر چه اسمونش یه خورده ای خسیسه

ولی خیابونامون پر از چشای خیسه

 

پر از مردای بی زن،پر از زنای بی مرد

عنوان روزنامه ها:فلانی خودکشی کرد

 

ادم کله گنده دزد و روانی داریم

چشم حسودا کور شه،جنگ جهانی داریم

 

سقفای بی تکیه گاه،زندونی بی گناه

خزانه دار بی پول،وزیر راه گمراه

 

خلاصه تو شهر ما:"پرنده بی پرنده"

خدای مهربونش به حال ما میخنده

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد