پلهای مقوایی

یادداشتها و اشعار نیما مقدم از مجموعه پلهای مقوایی

پلهای مقوایی

یادداشتها و اشعار نیما مقدم از مجموعه پلهای مقوایی

هجرت

 

اینجا شعور شعرش ابستن هبوط است

معراج بادبادک محکوم بر سقوط است

 

اینجا شراره هایش در نام شب اسیرند

اینجا بنفشه هایش همصحبت کویرند

 

اینجا صدا به ناحق در اشک مینشیند

وقتی رسیدنش را باید کسی نبیند

 

باید زبی گناهی تا مرز قاصدک رفت

از نفتهای بی عشق تا سجده های بی نفت

 

باید که رفتنی شد انجا که شب تمام است

انجا که در صداقت تنها شدن حرام است

 

انجا که نی لبکها در پیش لب عزیزند

انجا که چشمهاشان از گریه می گریزند

 

انجا عبور باران از کوچه بی حیا نیست

در کوچه باغ خوبی حرفی ز انتها نیست

 

باید به واژه امیخت مفهوم را رها کرد

باید بنام فردا لبخند را فدا کرد

 

اواره حظورم در متن پاک باران

باید غبار پس زد از روی جلد قران

 

یادم به کوچه امد روزی پر از خدا بود

انروزها سلام همسایه بی ریا بود

 

اواز ناودانها باعطر کاه و گل بود

افسانه نجابت در شرمگاه دل بود

 

اینجا زمانی احساس با اشک مهربان بود

انروزها کبوتر، مهمان اسمان بود

 

شبها ستاره ها را با شک نمیشمردند

مرگ ستاره ها را بر ذهن میسپردند

 

اما شبی رفاقت،از امدن حذر کرد

ان شب سخاوت عشق،از کوچه مان سفر کرد

 

اری شرارت باد با پنجره چه بد کرد

دیو سیاه تقدیر،گلپونه را لگد کرد

 

بر ارتقاء پولاد،سیمان چه افرین گفت

قانون به گریه افتاد،منطق که ترک دین گفت

 

وکنون که لفظ لبخند در انتقاد جاریست

جای ترانه های بابا بزرگ خالیست

 

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد ممبینی پنج‌شنبه 22 دی 1384 ساعت 13:31 http://mombaini2006.blogsky.com

سلام
وبلاگ بسیار قشنگی داری. امیدوارم که موفق باشی
به وبلاگ من سر بزن و حتما حتما نظر بده.
با تشکر
خدا نگهدار

حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد