پلهای مقوایی

یادداشتها و اشعار نیما مقدم از مجموعه پلهای مقوایی

پلهای مقوایی

یادداشتها و اشعار نیما مقدم از مجموعه پلهای مقوایی

من هم گریستم

تنها تر از سکوت،

در لا به لای نغمه های همین ساز بی صدا،

دیشب گریستم

 

خالی تر از خرافه و واضحتر از شراب،

تا مرز بی نهایت تردید رفته ام؛

وکنون که بی ستاره به پایان رسیده ام،

در خواب کیستم؟

 

آری عبور کن

عبور و سری هم تکان مده،

کین لاشه غرور

سزاوار پای توست

آن خنده های رفته ز یادم که رفت،

رفت

تنها ندیم شب سرد من،هوای توست

 

فردا به کوی باده فروشان که میروی،

فریاد کن که اخرین سبوی ترکدار شب شکست،

 

من هم کنون به سوگ خودم در کنار خویش

باری گریستم

دیگر ترانه خوان نفسهای خسته نیستم

در سوگ خستگی و حال نزار خویش

 من هم گریستم

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا پنج‌شنبه 20 بهمن 1384 ساعت 14:14

ترو خدا زار توی یک خط مونده به اخر رو بکنش نزار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد